صورتی سرگردان
.در این کتاب مصور و رنگی داستانی تخیلی برای گروه سنی ب نگاشته شدهاست
بالاخره انتظار ماشین صورتی کوچولو تمام شد .وقتی شمارهاش را نصب کردند، از خوشحالی چند بار چراغهایش را روشن و خاموش کرد و بعد توی کوچهها و خیابانها به راه افتاد .اول فکر میکرد خودش تنها ماشین توی دنیاست ولی همین که به خیابان اصلی رسید از تعجب بوق بلندی زد و گفت :وای چقدر عجیبه !این همه ماشین با رنگها و شکلهای گوناگون؟ توی این فکر بود که ناگهان یک کامیون بزرگ از پشت سرش داد زد : فسقلی چرا راه نمیروی؟